تسلیم وار نگاهش کرد او را که چادرش را بر سینه فشرد و سپس تا کنار لب کشاند نفسی که بر چادرش خورد قلبش را تا مرز ایست پیش میبرد حرارت این نفس های گرم که زاییده ی بوسه ای در مرز تردید بود،تمام تن شیدا را به عرق نشاند و اشکش را در آن واحد خشک نمود.شرم و احساس گناه باعث شد دست دیگرش را سپر صورت کند.ناگهان چادرش رها شد..
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 550 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 2 |
تاریخ چاپ | 1399 |
موضوع | رمان ایرانی |
شابک | 9786001871238 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.