«شهر در سکوتی خفه فرو رفته بود. توی محله فقط چند زن و مرد مسن مانده بودند با بچه ها که حالا در خانه های مادر و پدربزرگ هایشان ماندگار شده بودند.
مدرسه البته باز بود و کارهای اداری به روال معمول خود پیش میرفت اما کسی از کسبه ی خرد در شهر نبود. مردم کم کم درباره ی علت بسته بودن بیش تر مغازه های بازار از هم پرس و جو میکردند. سمبوسه فروشان کجا غیبشان زده؟ ماهی فروش کجا رفته اند؟ بساط میوه ها کجاست و...؟ اما اگر کسی خبری از ابرهای سترون بالای شهر داشت از اهالی غیب شده هم خبر داشت.»
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 145 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1397 |
موضوع | داستان کوتاه فارسی |
شابک | 9789643293499 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.