قتلی اتفاق افتاده
اما انگار برای هیچکس مهم نیست؛ حتی پلیس!
مردی از جلوی ون پلیس پیاده شد و چند تا عکس از دوست جین که توی آب افتاده بود گرفت. بعد غواصها بدنش را از آب بیرون آوردند و پارچهای روی آن انداختند.
گفتم: «چرا قایمش میکنن؟ من که دیدمش.»
پلیس همانطور که رد میشد گفت: «و بهش ضربه زدی. یادت باشه بعد از این به هیچ جسدی دست نزنی.»
پلیس، ساک راهراهِ مرد مُرده را خالی کرد و وسایلش را پخش کرد روی سنگهای سیمانی؛ یک پتو، چند تا جوراب و یک پاکت پنیر...
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 240 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 3 |
تاریخ چاپ | 1400 |
موضوع | داستان نوجوان |
شابک | 978600353622 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.