فقط قصدم این بود الکی وقت بگذرانم اما از وقت گذرانی با زنی مثل او هم خوشم نمی آمد. فقط دوست داشتم زمان بگذرد و بعد برگردم خانه و به زنم بگویم که تلویزیونش به درد نمی خورد و بعد حتما او می گفت زر می زنی و بعد دوباره من عصبانی می شدم و... اما آنطور نشد. من به خانه ی آن پیرزن رفتم و کمی گپ و گفت کردیم، درباره ی سینما و تئاتر. باور نمی کنید. انگار که تاریخ تئاتر و سینما را قورت داده بود. درباره ی هر فیلمی که صحبت می شد نام کارگردان و بازیگرهایش را می گفت. تحلیل های کوتاه و زیبایی ارائه می داد. آنقدر از حرف ها و رفتارش خوشم آمده بود که شاید باورتان نشود، حتی با هم رقصیدیم
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 80 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1394 |
موضوع | رمان ایرانی |
شابک | 9786003670174 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.