آقا جان جلوی همه شلوارش را درآورد. البته یک بیرجامه زیر آن پوشیده بود و جورابش را روی پاچه های بیرچامه کشیده بود. شلوارش را همین دو دقیقه پیش پوشیده بود. نمی دانستم دیدن همین صحنه ساده بعدها سرنوشتم را عوض خواهد کرد.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 396 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 17 |
تاریخ چاپ | 1401 |
موضوع | مجموعه داستان ایرانی |
شابک | 9786000328573 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.