در میان شاتله میخواست سوار مترو شود درست زمان شلوغی مترو بود. نزدیک در خروجی واگن چسبیدهبههم ایستاده بودیم. در هر ایستگاه مسافرانی که پیاده میشدند ما را به سمت بیرون میراندند و بعد ما با مسافران تازه دوباره سوار میشدیم سرش را روی شانهام گذاشت و با لبخندی گفت هیچکس تو این شلوغی نمیتواند پیدامان کند. در ایستگاه گاردو نور با موج مسافرانی همراه شده بودیم که طرف قطارهای حومهی شهر سرازیر میشدند. از راهرو ایستگاه گذشتیم در سالن امانات در صندوقی را باز کرد و چمدان چرمی سیاهی بیرون آورد. چمدان سنگین را میکشیدم دنبال خودم و فکر میکردم داخلش چیزی بیش از لباس است.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 129 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 6 |
تاریخ چاپ | 1400 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک | 9786002293718 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.