در یک خانوادهٔ سطحپایین آمریکایی، مادری (آماندا) با پسر و دخترش، «تام» و «لورا»، زندگی میکند. پدر این خانواده، که ظاهراً تمایل به فرار از قیود زندگی خانوادگی داشته، مدتی است زن و دو فرزند خود را رها کرده و به نقطهٔ نامعلومی رفتهاست. مادر و دو فرزندش هریک در خیالات واهی و احساسات خود زندگی میکنند. مادر کاری ندارد، جز این که شب و روز از گذشتههای پرموفقیت خود تعریف کند؛ و پسر، جز این که به فکر شعر و شاعری و دیدن فیلم در سینما باشد و به کار اصلی خود (کفاشی) بیتوجهی کند، فکر دیگری ندارد؛ و دختر، که دارای نقص جسمی در پای راستش است، شدیداً از این نقص رنج میبرد و درنتیجه ارتباط خود را با همهٔ مردم قطع کرده، تعدادی مجسمههای کوچک شیشهای از حیوانات کوچک جمعآوری کرده و در گوشهٔ خانه برای خود «باغوحش شیشهای» درست کرده و با آنها صحبت میکند. مادر، نگران از تنها ماندن دختر خود، از پسرش تقاضا میکند بین همکاران خود در کارخانهٔ کفاشی، جوانی را برای شام به خانه دعوت کند تا بلکه شوهری برای دختر ناقصالعضوش دستوپا کند! تام با اکراه این تقاضا را انجام میدهد و جوانی به نام «جیم» را برای شام به خانه دعوت میکند. جوان، که پر از شور و امید به زندگی است، مدتی با لورا تنها میماند و به او اعتمادبهنفس و گریز از تنهایی را پیشنهاد میکند. لورا ظاهراً به زندگی امیدوار میشود و…
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | پالتویی |
تعداد صفحه | 96 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | انتشارات علمی و فرهنگی |
نوبت چاپ | 2 |
تاریخ چاپ | 1396 |
موضوع | نمایشنامه |
شابک | 9786004360425 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.