ایدۀ اولیه این گفتگو به زمانی بر میگردد که متوجه شدم عباس کیارستمی و آیدین آغداشلو همکلاسی دوران دبیرستان بودهاند. از آیدین آغداشلو خواستم عباس کیارستمی را به خانهاش دعوت کند و او با کمال میل پذیرفت و عباس کیارستمی هم دعوت او را قبول کرد. اما حاصل این دیدار غیر قابل پیشبینیتر از چیزی بود که تصور میکردم؛ گفتگویی طولانی که بعضی از آن سال 93 در سالنامه روزنامه شرق چاپ شد و به علت طولانی بودن حتا قبل از چاپ در روزنامه عباس کیارستمی پیشنهاد داد بهتر است به صورت کتابی کوچک با عنوان خانهای با شیروانی قرمز منتشر شود.
گفتم: «آقای کیارستمی من اینطوری نیستم به خدا شارژ ندارم.»
گفت: «نه، منظورم به تو نبود، اما آدمها خیلی عجیب شدهاند. قبلا اینطوری نبود و متاسفانه هر روز هم در حال بدتر شدن است.»
گفتم:« مثل ویروسی در هواست که همه را مبتلا کرده.»
گفت:« بله و نمیدانم چه بلایی قرار است بر سرمان بیاید.»
گفتم: « میخواهید امتحان کنیم ببینیم کسی تلفنش را به ما میدهد؟»
گفت: «یعنی از کی بگیریم؟»
نگاه کردم دیدم یک زن زیبا و سانتی مانتال در ماشین شاسی بلند کنار ماست. گفتم:« از این بگیریم؟» نگاهی انداخت و گفت: «یعنی بهمون میده؟»
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 112 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 9 |
تاریخ چاپ | 1402 |
موضوع | هنر |
شابک | 978-600-405-109-5 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.