بیست و هفتمین روز از ماه زمهریر سال 814 پس از میلاد مسیح، قابلهای به نام «هروترود» با بورانی از برف و طوفان روبرو میشود. شروع داستان شرح تندبادی است که به سردی یخ از لابلای درختان لخت و سرمازده وزیدن گرفت و در تن لرزان هروترود فرو رفت و از سوراخها و وصلههای قبای پشمی نازکش گذشت. کوره راه جنگلی پوشیده از تودههای برف بود و او در هر گامی که بر میداشت تا زانو در برف فرو میرفت. قشری از یخ روی ابروان و پلکهایش نشسته بود. هروترود هر چند لحظه یکبار دستی به صورتش میکشید و برفها را پاک میکرد تا بتواند راه را تشخیص دهد. دستها و پاهایش، با آن که چند لایه پارچه دور آنها پیچیده بود، از شدت سرما درد میکرد. چند قدم آن طرفتر لکه سیاه و مبهمی روی برفها پدیدار شد. این لکه سیاه، لاشه کلاغ یخزدهای بود. حتی این لاشخورهای مقاوم و جان سخت هم در آن زمستان بینهایت سرد میمُردند. یعنی از گرسنگی میمردند، چون لاشه جانوران چنان یخ میزد که حتی کلاغها هم نمیتوانستند با منقارشان یخ را بشکنند و گوشتی از استخوان جدا کنند. تن قابله داستان ما از تماشای این منظره میلرزید و بر سرعت گامهایش میافزود. درد زایمان همسر کشیش روستا آغاز شده بود. هروترود با تلخی بسیار با خود گفت: این کوچولو هم چه وقت خوبی را برای تولد انتخاب کرده است! فقط در همین یک ماه گذشته پنج نوزاد به دنیا آوردم که هیچ یک از آنها بیشتر از دو هفته زنده نماندهاند. «یوحنا، پاپ مونث»، داستان مهیجی از «یوهانا» است که بعدها کشیش میشود.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 832 |
نوع جلد | گالینگور |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 7 |
تاریخ چاپ | 1402 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک | 978-964-311-914-0 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.