شب برام قصه ی سیاوش را می گفتی و من خوابم میبرد. اما قصه ی لیلی را نگفتی. قصه ی زندان را هم تعریف نکردی . می ترسیدی تحمل نکنم؟ از این یار هم بندت محمود هم چیزی نگفتی.تو نمی گفتی یا من اجازه نمی دادم بگویی؟ مستانه می گفت آن قدر برای محمود از «لیلی» گفته بودی که وقتی از زندان آزاد شده، پیش خانم جان برنگشته. یک راست رفته دنبال «لیلی» . برای من چرا نگفتی؟ شاید می ترسیدی حسادت کنم و با «لیلی» تو در بیفتم؟ ولی علی خودت قضاوت کن. من آدم مطمئن تری بودم یا محمود برای از «لیلی» گفتن؟
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 186 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 21 |
تاریخ چاپ | 1401 |
موضوع | رمان ایرانی |
شابک | 9789643054960 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.