امروز صبح در زدند. از نحوهی در زدنش میشد بفهمم که چه کسیست، و از پل که رد میشد صدایش را شنیده بودم. از روی تنها تختهای رد شد که سروصدا میکرد. همیشه از روی آن رد میشد. هیچوقت نتوانستهام از این قضیه سر دربیاورم. خیلی فکر کردهام که چرا همیشه از روی همان تخته رد میشود، چطور هیچوقت اشتباه نمیکند، و حالا پشت در کلبهام ایستاده بود و در میزد. جواب در زدنش را ندادم، فقط چون دوست نداشتم. نمیخواستم ببینمش. میدانستم برای چه آمده و برایم اهمیتی نداشت. دست آخر از در زدن منصرف شد و از روی پل برگشت، و البته از روی همان تخته رد شد: تخته بلندی که میخهایش ترتیب درستی ندارد، سالها پیش ساخته شده و هیچ راهی برای تعمیرش وجود ندارد. و بعد رفت، و تخته بیصدا شد. میتوانم صدها بار از روی آن پل رد شوم، بیآنکه پایم را روی آن تخته بگذارم، اما مارگریت همیشه از روی آن رد میشود.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 184 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 9 |
تاریخ چاپ | 1387 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک | 9789643622183 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.