غم و غصهی من اینطوریه. مثل یه اتاق خیلی بههمریخته که برقش رفته. تاریکیش بهخاطر ماتمیه که برای باس گرفتم. اولین چیز بدی که تو این خونهس همینه. بهمحض اینکه وارد خونه میشی، اولین چیزیکه میبینی همینه که رو همهچی سایه میندازه، ولی اگه بشه چراغو روشن کنی میبینی خیلی چیزها تو اتاق هست که درست نیست یا سرجاش نیست. ظرفها کثیفه، روشویی پُرِ کپکه، فرشها کجه. فرش کجام الزبته. اتاق بههمریختهم الزبته. اگه اینقدر احساساتم تو تاریکی نپیچیده بود، غصهی الزبت رو هم حس میکردم. چون الزبت نمُرده، الزبت بیست دقیقه اونطرفتر با یه سرباز آلمانی زندگی میکنه. میگه دوسش داره، شاید هم واقعاً داره. یه بار دیدمش، اسمش رولفه. خوشتیپ و قدبلند بود و لبخند دوستانهای داشت. حرفهای درستی هم میزد و میگفت برای یکی از مقامات بالای ادارهی گشت کار میکنه و من اگه چیزی میخوام میتونم بهش بگم، چون دوستای الزبت دوستای اونم هستن. باهاش دست دادم و همون لحظه میخواستم بالا بیارم.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 256 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 11 |
تاریخ چاپ | 1402 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک | 9786008812166 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.