امروز صبح که از خواب بیدار شدم همسرم کنارم نبود. اگرچه این به خواست خودم اتفاق افتاده بود، بازم نمیدانستم چه حسی دارم ــ خوشحالم یا حیرتزده. خب، با خودم گفتم این هم یک شیوهی جدید برای آغاز قرن جدید است و با به یادآوردن شب گذشته حالت تهوع گرفتم. خیلی عجیب بود. ریچارد کجای این خانه بزرگ بود و چه طور قرار بود هرکدام مان برگردیم سرجای مان. آدمهای اینجا در ریزهکاری این مسایل بسیار باتجربهتر از من بودند. باتجربهتر از هر دو ما. ریچارد برخلاف بلوفهایی که دیشب میزد، در پنهانکاری دستکمی از من ندارد. گرچه فکر میکنم خودش را مشتاق این کار نشان میدهد. خیلی مشتاق. چند دقیقه بعد که ریچارد بالباسهای بقچه کردهاش وارد اتاق شد، نمیتوانستم در چشمانش نگاه کنم. خجالت میکشیدم و البته، عصبانی هم بودم. چرا من باید از او خجالت میکشیدم، بدون اینکه انتظار این کار را از او داشته باشم...
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 290 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 5 |
تاریخ چاپ | 1400 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک | 9786002294234 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.