سوزان: در مقایسه با پسرهایی که تا حالا باهاشون ازدواج کردم،
دونالد همانی ئه که بابام میخواد.
مگی: مگه تا حالا چند بار ازدواج کردی؟
سوزان: چند بار...یکی شون موزیسین جَز بود که اختلال دو قطبی داشت،
یکی شون سرباز فراری بود و اون یکی هم یک کشیش خلع لباس شده،
اما اگر بخوام خانه زندگی تشکیل بدم، کسی را میخوام که...
مگی: با ثبات و موفق باشه.
سوزان: نه. از یک کم هیجان خوشم میآد.
مگی: (آمادهاست که تأییدش کند.) منظور من هم همین بود.
از آدمهای خیلی باثبات و موفق خوشت نمیآد.
سوزان: راستش آدم هیچ وقت نمیدونه چی میخواد.
اول فکر میکنی از نوع خاصی از مردها خوشت میآد.
اما بعد با کسی آشنا میشی که به هیچ کدوم از معیارهات نمیخوره
و بدون اینکه بفهمی چرا عاشقش میشی.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 176 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 6 |
تاریخ چاپ | 1401 |
موضوع | داستان خارجی |
شابک | 978-600-5193-69-5 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.