آن وقتها وقتی در خانهی خودمان زندگی میکردم، کتابهای پدرم را بلند میکردم تا نان بخرم. کتابهایی که او خیلی به آنها علاقه داشت. کتابهایی که در زمان تحصیلش بهخاطرشان، گرسنگی را تحمل کرده بود. کتابهایی که بابتشان پول بیست عدد نان را پرداخته بود، من به قیمت نصف نان، میفروختم.
من کتابها را بدون انتخاب، برمیداشتم. معیار انتخاب من، تنها، قطر آنها بود. پدرم آنقدر کتاب داشت که فکر میکردم کسی متوجه خواهد شد. تازه بعداً فهمیدم که او، تکتک کتابهایش را همچون چوپانی که گلهی گوسفندانش را میشناسد،میشناخت.
یکی از این کتابها، خیلی کوچک و کهنه و زشت بود. من آن را به قیمت یک قوطی کبریت فروختم. اما بعداً اطلاع پیدا کردم که ارزش آن، یک واگن پر از نان بوده است.
پدرم از من تقاضا کرد که برنامهی فروش کتابها را به او واگذار کنم. او با گفتن این جمله، از شرم صورتش سرخ شد و به این ترتیب، خودش کتابها را میفروخت و پول برایم پست میکرد و من با آن، برای خودم نان میخریدم....
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 136 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 16 |
تاریخ چاپ | 1398 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک | 9789643620325 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.