از ترس و هیجان دهنم قفل شده بود و همینطور شرشر عرق بود که از سروروم میریخت، فقط تونستم با سرم اشاره کنم که بله. یه لحظه بیاختیار چند قطره اشک از چشمهام دراومد و آروم رو گونههام سرازیر شد که فکر کنم خیلی هم بهموقع بود و از نگاه رئیس خزانهداری فهمیدم که اون هم متأثر شده. یه وقت فکر نکنین که این اشکها برای شوهرعمه بود ها، اصلاً. خودتون رو بذارین جای من، اولین باره که وارد قصر شدم اون هم کجای قصر، بیخ گوش پادشاه، از اینور هم رئیس خزانهداری از پادشاه اجازه خواسته که مرخص بشه تا بتونه منو ببینه. شما بودین اشکتون در نمیاومد؟ اشکها همینطور پشتسر هم میاومدن و دیگه داشتم رسماً گریه میکردم و فقط صدام در نمیاومد...
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 692 |
نوع جلد | گالینگور |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 17 |
تاریخ چاپ | 1402 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک | 9789643627027 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.