جکلین هارپمن، نویسندۀ بلژیکی، در رمان منی که هرگز مردان را نشناختم ما را به دنیایی تاریک و وهمآلود میکشاند؛ دنیایی که در آن امید و نومیدی، عشق و نفرت، درهمتنیده شدهاند.
در طول دوران رشد فیتز مهاجمهای وحشی به سواحل قلمروی پادشاهی حمله میکنند و او خیلی زود با اولین مأموریت خطرناک و دردناک خودش روبرو میشود. هر چند عدهای فیتز را تهدیدی برای تاج و تخت پادشاهی میدانند. اما شاید او کلید حل ماجرا و بقای پادشاهی باشد....
جهان عوض شده است. تایتانها دنیا را تسخیر کردهاند. ولی بشریت یاد گرفته چطور پشت دیواری عظیم به دور از وحشت آنها زندگی کند. همه هر روز این سؤال را از خودشان میپرسند تا کی قرار است این وضعیت دوام پیدا کند؟
جهان عوض شده است. تایتانها دنیا را تسخیر کردهاند. ولی بشریت یاد گرفته چطور پشت دیواری عظیم به دور از وحشت آنها زندگی کند. همه هر روز این سؤال را از خودشان میپرسند تا کی قرار است این وضعیت دوام پیدا کند؟