این حیوونه هیچ کاری نمیکنه! بیا بریم یکی دیگه رو ببینیم بابا! با شنیدن این حرف پلک چشمم پرید. نگاهی به میلههای دورِ قفس انداختم. قوهی بینایی من آنقدرها تعریفی ندارد، ولی آنقدری خوب هست که بتوانم دختر کوچکی را که جلوی قفسم ایستاده، ببینم. بله! یک دختر کوچولو آنجا بود و داشت دست پدرش را می کشید.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 52 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 10 |
تاریخ چاپ | 1400 |
موضوع | داستان کودک |
شابک | 978-600-8655-68-8 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.